یکی از آشنایان می گفت اعتقاد عده ای بر این است که اول صبح باید از کسی چیزی بخرند تا کسب و کار آن ها در آن روز خوب باشد.
تعریف می کرد روزی اول صبح در مغازه اش نشسته بود و یکی از این دوره گردها جوراب برای فروش آورده بود.
«یه جوراب از من بخر»
«نمی خوام آقا»
«یه جوراب از من بخر»
«ای آقا ! همین هفته پیش دوازده جفت جوراب خوب خریدم ، نمی خوام دیگه !»
«ببین ! من دشت نکردم امروز ! یه جوراب از من بخر !»
… این را که گفت یک لحظه جا خوردم، پرسیدم
«جفتی چند ؟»
«دو هزار تومان !»
پسرم گفت نخری بابا ! اینا جفتی سیصد تومن بیشتر نیست … به پسرم گفتم هیس ! …
«بگیر آقا ، اینم دو هزار تومن»
«ممنون آقا»
«دشت کردی حالا ؟»
«بله آقا»
«راضی هستی ؟»
«بله آقا ، خداحافظ»
این آشنای ما که مغازه طلافروشی داشت، گفت که مقداری پس از رفتن آن جوراب فروش، یک مشتری آمد و دومیلیون تومان از او خرید کرد (داستان مربوط به سال 87 است)
… اعتقاد بعضی بر آن است که باید به دیگری برکت برسانی تا مال تو هم برکت پیدا کند