ورژن جدید چوپان دروغگو
چوپان دروغگو هر روز میگفت: گرگ آمد و فراری دادمش. علاوه بر دستمزد، یک گوسفند هم دستخوش میگرفت. گلهاش که بزرگ شد، دیگر چوپانی نمیکرد. چوپان گرفت. او و گوسفندانش…
ادامه خواندنچوپان دروغگو هر روز میگفت: گرگ آمد و فراری دادمش. علاوه بر دستمزد، یک گوسفند هم دستخوش میگرفت. گلهاش که بزرگ شد، دیگر چوپانی نمیکرد. چوپان گرفت. او و گوسفندانش…
ادامه خواندناگر شما یک سکه داشته باشید و من هم یک سکه داشته باشم و سکه هایمان را با هم عوض کنیم، باز هر کدام از ما یک سکه خواهیم داشت….
ادامه خواندنمن ایراد میگیرم … تا به حال پیش اومده یک کار رو با ذوق انجام بدید و یا جایی برید که کاری با ذوق شده انجام شده باشه و یه…
ادامه خواندنقطاری که به مقصد خدا میرفت، لختی در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت: مقصد ما خداست. کیست که با ما سفر کند؟ کیست…
ادامه خواندن