کاریکلماتور از پرویز شاپور و دیگران …
حواسم را باد خیال برده است و کاغذهایم را باد پنکه … قلم اما محکم در دستم نشسته است از این بادها نمی لرزد.
برای اینکه کسی در کارم دخالت نکند ، مدتی است که اصولا کاری انجام نمی دهم ! (زنده یاد پرویز شاپور)
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان می سازم (پرویز شاپور)
گدایی گفت: گدایی کن تا محتاج دیگران نشوی!
وقتی با آدمهای مشهور روبرو میشوم، یقین میکنم که آدمهای بزرگ شایعهاند (سید ابراهیم نبوی ، مجله گردون ، بهار ۷۳)
میگویند چرا دائما تغییر میکنی، میگویم شما چرا دائما تغییر نمیکنید ؟ (منبع قبلی)
متوسط بودن؟! یا بزرگ باش یا بمیر! (منبع قبلی)
بیچاره آن خروسی که با صدای ساعت شماطهدار از خواب برمی خیزد.
لامپ از ذوق روشن شدن سوخت!
آنقدر برایت کوتاه آمدم تا اینکه ناپدید شدم.
گرمترین کلامها را از دستانت شنیدم.
اگر روزی مهربانی را به عنکبوت یاد دهم، مطمئناً از گرسنگی خواهد مرد.
بعضی دلها از جنس تفلون هستند. چیزی به خود نمیگیرند و اگر هم گرفتند به راحتی میشود پاکشان کرد.
وقتی صفر جلوی اعداد دیگر میایستد، احساس غرور می کند.
منبع : وبلاگ کاریکلماتور