ژاپن در چند قرن گذشته به جهت موقعیت خاص جغرافیایى و سوقالجیشى در رشد صنعت کشتیرانى، ماهىگیرى و دریانوردى گام برداشت و همانند برخى از کشورهاى اروپایى در پى کشورگشایى برآمد. درجنگ جهانى اول و دوم فعالانه شرکت داشت و سرانجام در سال 1945 م درجنگ جهانى دوم آمریکا با بمب اتم آن را شکست داد و کشور را اشغال نمود اما بعد از یک دهه توقف، به سوى توسعه گام برداشت.
ژاپنىها بعد از جنگ، روزانه بیش از چهارده ساعت کار مىکردند، تا کشور خودشان را آباد کنند و توسعه بدهند. متوسط ساعات کار ژاپنىها در سال 1983 از تمامى کشورها بیشتر گزارش شده است؛ یعنى 2152 ساعت که نسبت به کشور بعدى؛ یعنى آمریکا 254 ساعت بیشتر است.
یک ژاپنى به نام ماسوشیتا کتابى نوشته به نام «نه براى لقمه اى نان» او در این کتاب مىکوشد فرهنگ ژاپنى را بیان کند که این همه تلاش آنان براى یک لقمه نان نیست، بلکه براى رشد و پیشرفت کشور است.
بعد از جنگ جهانى دوم، کاخ امپراتور را به همان شکل قبلى ساختند و تنها شیشه کم داشتند. از حکومت خواستند اجازه دهد شیشه وارد کنند، اجازه داده نشد و گفته شد: اگر شیشه وارد شود، تلاش براى راه اندازى کارخانجات شیشه سازى کاسته مىشود! این فرهنگ مایه رشد و پیشرفت است.
در کنار مردمان سخت کوش عامل مهم دیگر در پیشرفت ژاپن “مدیریت کارآمد” دولت بود که توانست با شناسایی نقاط ضعف و قدرت و متناسب با فرهنگ کشور، برنامه ریزی برای توسعه را انجام دهد.